آن شب عجیب
حضرت علی علیهالسلام در ماه رمضان، هر شب در خانه یکی از فرزندان و خویشاوندانش افطار میکرد؛ چرا که میدانست در این ماه به شهادت خواهد رسید.
شب نوزدهم ماه رمضان بود. علی علیهالسلام آن شب را در خانه دخترش امّکلثوم سپری کرد. هنگام افطار فرا رسید و امام غذای کمی خورد. امّکلثوم از پدر پرسید: «چرا چند لقمه بیشتر میل نکردید؟» علیبن ابیطالب فرمود: «دوست دارم وقتی به ملاقات خدا میروم، شکمم گرسنه باشد».
امیرالمومنین علیعلیهالسلام آن شب حالت عجیبی داشت. گاهی زیر آسمان میایستاد و نگاهی به آن انداخت و زیرلب زمزمه میکرد. حضرت از زبان پیامبر شنیده بود که در چنین شبی، ریش سپیدش با خون سرش رنگین میشود.
نزدیک سحر بود. امیرالمومنین علی علیهالسلام برای نماز آماده شد. سپس از دخترش امّکلثوم خداحافظی کرد. امّکلثوم از پدر خواست که آن شب به مسجد نرود؛ اما امام دخترش را دلداری داد و به طرف مسجد به راه افتاد.
محراب خونین
ابنملجم و دو نفر از همراهانش در مسجد منتظر رسیدن امام بودند. امام مردم را به نماز فرا خواند و ابنملجم را که خوابیده و شمشیرش را در زیر لباسش پنهان کرده بود، از خواب بیدار کرد و در محراب مسجد به نماز ایستاد.
امام به سجده رفت. ذکر بر زبان امام جاری بود که ناگهان ابنملجم شمشیر خود را که به زهری کشنده آغشته کرده بود، بر فرق امام فرود آورد و طولی نکشید که خون، چهره مبارک آن حضرت را گلگون کرد و فرمود: «فزت و رب الکعبه» (به خدای کعبه که رستگار شدم).
قاتل
ابنملجم در حال گریختن از مسجد بود که مردم او را گرفته و مانع فرارش شدند. سپس امیرالمومنین علیهالسلام را به منزل برده و به مداوای او پرداختند؛ اما افسوس که درمان هیچ سودی نداشت! علی علیهالسلام که شدت زخم بدنش را بیحال و بیرمق کرده بود، به فرزندش امام حسن علیهالسلام چنین وصیت کرد: «پسرم! ابنملجم اسیر شماست، با اسیرتان به مدارا رفتار کنید و مراقب غذا و آسایش او باشید. اگر زنده ماندم خود میدانم که با او چه کنم و اگر عمرم به پایان رسید، بیش از یک ضربه به او نزنید، زیرا او فقط یک ضربه بر من وارد آورد».
علی، برترین مرد
سرانجام در شب بیست ویکم ماه رمضان سال چهلم هجرت امیرالمومنین علیهالسلام با ضربه شمشیر بدبختترین مردم، به شهادت رسید و به سوی خدای خویش شتافت. او در سراسر عمرش همواره سربازی شجاع برای اسلام، امامی عادل برای مردم، شوهری فداکار برای همسر و پدری مهربان برای فرزندانش بود. دانشمندی که هیچ کس به پایه علم و دانش او نرسید و کتاب گرانقدر نهجالبلاغه با سیزده هزار کلمات قصار و سخنانی که بهترین نمونه قدرت علمی هستند، شاهد فضیلت آن امام همام میباشد.
امام در تمام عمر خود زندگی سادهای داشت. هرگز به دنیا اعتنا نمیکرد و آن را بسیار حقیر و خوار میدانست. او پدر مهربانی برای یتیمان کوفه بود. در تاریکی شب که چشم مردمان در خواب بود، آذوقه بر دوش میگذاشت و پشت درها خانه فقرا قرار میداد. دست نوازش بر سر یتیمان میکشید؛ با دلی پر از اخلاص و توجه به خدا، به خانه بیسرپرستان کوفه میرفت و چون خدمتکاری برایشان آرد میبرد و نان میپخت. در پایان عمر مردم را به تقوا، مهربانی، گفتن حقیقت، یاری مظلومان و دشمنی با ستمکاران، خواندن قرآن و عمل به آن، نیکی به همسایگان و رعایت حقوق آنها و... وصیّت کرد. آن حضرت همچنین جانشینی حسن و حسین علیهماالسلام را اعلام و آنها را امام مردم پس از خود معرفی کرد.
مهدی مرادحاصل
تنظیم:کودک و نوجوان
**************************
مطالب مرتبط